معنی رمان هوگو بتایر

حل جدول

رمان هوگو بتایر

خیابان بدون شادى


رمان ویکتور هوگو

کلود ولگرد


رمان پرفروش ویکتور هوگو

بینوایان


اثر هوگو

تاریخ یک جنایت


کتاب هوگو

کرامول

لغت نامه دهخدا

هوگو

هوگو. [گ ُ] (اِخ) ویکتور. مشهورترین شاعر رمانتیک قرن نوزدهم فرانسه (1802-1885 م.). درردیف بزرگترین گویندگان و ادبای اجتماعی جهان است. وی مردی آزادمنش و آزادیخواه و طرفدار جدی اصلاحات اجتماعی به نفع طبقات محروم و رنجبر بود. از سن ده سالگی به شعر گفتن پرداخت و در بیست وپنج سالگی شاعری سرشناس بود. با وجود سن کم به عضویت آکادمی فرانسه و پارلمان و نمایندگی در مجالس مقننه نائل شد. وی براثر مخالفت با ناپلئون سوم از سیاست کناره گیری کرد و مدت بیست سال در تبعید به سر برد. اگرچه پیش از او مکتب رمانتیسم پیشرفتی کرده بود، ولی به دست وی به اوج توانائی و رونق رسید. ازاین رو هوگو را بنیان گذار و پیشرو این مکتب میدانند. نوشته های او در رشته های گوناگون فراوان است. مهمترین آثار او عبارتند از: 1- بینوایان 2- کلیسای نُتْردام ِ پاریس 3- کارگران دریا 4- تاریخ یک جنایت 5- مردی که می خندد و غیره، که روی هم رفته از شاهکارهای ادبیات فرانسه به شمار می آیند. (از فرهنگ فارسی معین).


رمان

رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.

رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.

رمان. [رُم ْ ما] (اِخ) نام قصری است در واسط عراق و ابوهاشم یحیی بن دینار رمانی بدانجا منسوب است. (معجم البلدان).

رمان. [رُم ْ ما] (اِخ) نام کوهی در سرزمین طی واقع در غرب کوه سلمی از کوههای طی. خالدبن ولید رابا جمعی از مرتدین در این ناحیه محاربه ای رخ داد و آنها دوباره به اسلام بازگشتند. (از معجم البلدان).

رمان. [رُ] (فرانسوی، اِ) کتاب قصه و افسانه که عموماً واقعات ممکنه است برخلاف افسانه های قدیم که بیشتر محالات بوده. (فرهنگ نظام). رمان سابقاً به نوشته ها و داستانهائی واقعی یا تخیلی اطلاق می شد که به نظم یا به نثر بزبان «رمان » نوشته شده باشد، اما امروز به داستان یا اثری خیالی و تصوری اطلاق می شود که به نثر نوشته شده و شامل ماجراهائی باشد که برای سرگرم ساختن و جلب نظر و افکار خوانندگان نوشته شود. رمان در اصل به نوشته یا داستان و مقاله ای اطلاق می شود که به زبان «رمان » نوشته شده باشد. از قرون متوالی به این طرف قسم اعظم این نوشته ها و مقالات به صورت داستانهای روایتی و در قالب شعر و نثر بیان می شده و زبان بیان این داستانها همان زبان رمان بود. تحقیق در اصل و منشاء نوع خاصی از داستان که ما امروزه به نام رمان می خوانیم کاری سهل و ساده نیست. این مسأله محقق است که بسیاری از آن خصائص و صفاتی که محققان و منتقدان برای رمان برمی شمارند در ادیسه ٔ همر وجود دارد. و نیز داستانهای معروف نویسندگان یونان قدیم واجد اختصاصات و شرایطی است که امروزه برای رمان قائل هستند. در طول قرون وسطی و مخصوصاً از قرن یازدهم به این طرف منابع مختلفی برای پرداختن رمان در اختیار نویسندگان وجود داشت و داستانهائی که نوشته می شد دارای خواصی بود که ما امروزه آنها را داستانهای تخیلی می نامیم و غالباً به زبان شعر بیان می گشت. مهمترین منابعی که نویسندگان این دوره از آنها الهام می گرفتند عبارت بود از شرح احوال قدیسین مسیحی، داستانهای مربوط به اقوام قدیم شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی، داستانهای مربوط به ساکنان قدیم فرانسه، افسانه های قدیم کشورهای انگلستان و آلمان، اساطیر قدیم یونان و روم مانند زندگی اسکندر و فتح تروی و امثال آنها. چنانکه گفته شد در طول قرون وسطی مهمترین منبع الهام نویسندگان افسانه های مربوط به دین مسیحیت و شهدای دین عیسی و شرح زندگانی قدیسین مسیحی بود و در این مدت مدید نویسندگان و هنرمندان تابع مقررات خشک و سختگیریهای دستگاه پاپ بودند و برای بیان افکار و تخیلات خود آزادی وفراغ بال نداشتند و اگر نویسنده ای یا هنرمندی اثری به وجود می آورد که کوچکترین مغایرتی با معتقدات خشک و بی اساسی که دستگاه روحانی مسیحیت به مردم تحمیل می کرد، داشت از طرف پاپ تحریم می شد و نویسنده و یا هنرمند مورد لعن و تکفیر قرار می گرفت. اما از اواخر قرن شانزدهم نسیم آزادی کم کم وزیدن گرفت و جنبشی در کلیه ٔ شؤون علمی و ادبی و اجتماعی و سیاسی اروپا پیدا شد و نویسندگان و هنرمندان نیز زنجیر اسارت پاپ را از پای اندیشه و احساس خود گشودند و آزادوار در آفرینش شاهکارهای ادبی و هنری به کوشش پرداختند. بنابراین رمانهایی که در این دوره نوشته شد دیگر از صبغه ٔ دینی چندان برخوردار نیست و منبع الهام نویسندگان را غالباً داستانهای مربوط به یونان و روم قدیم و ادبیات قبل از مسیحیت تشکیل می دهد و آثار گرانبهای ادبیات اروپا چه از نظر کیفیت و چه از حیث کمیت از این دوران است و با آثار ادبی قرون وسطی به هیچ وجه قابل قیاس نیست و از آن تاریخ تا زمان حاضر بر حسب اوضاع سیاسی و اجتماعی مکتبهای گوناگونی مانند کلاسیک و رمانتیسم و رئالیسم و سوررئالیسم و ناتورالیسم در ادبیات اروپا پیدا شد و هر کدام از این سبکها پیروان گوناگونی از میان نویسندگان پیدا کرد و داستانهای مختلفی در هر یک از مکاتب ادبی بوجود آمد که هر یک اسلوبی خاص در داستان پردازی دارد و دارای اختصاصات و صفاتی است که آن را از دیگر انواع سبکهای گوناگون ادبی امتیاز می بخشد. (نقل به اختصار از دائرهالمعارف بریتانیکا).و رجوع به مکتبهای ادبی تألیف رضا سیدحسینی شود.

فرهنگ فارسی آزاد

هوگو

هُوگو (1885- 1802)، Victor Marie Hugo شاعر، ادیب و نویسنده مشهور فرانسوی است و از جمله آثار جاویدان وی بینوایان است و گوژپشت نتردام و کارگران دریا..،

فارسی به انگلیسی

سخن بزرگان

هوگو گروتیوس

ندانستن برخی چیزها بخش بزرگی از خرد است.


ویکتور هوگو

لغزش انسان همواره تدریجی است. بدیها در وجود ما، پای حاضر آماده و نامرئی دارند. حتی کسانی از ما با ظاهر پاک و آراسته، چنین ویژگی هایی دارند.

آزمندی، زنجیری است که دست و پای هر آزادهای را خواهد بست.

آزادی ما از نقطه ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می یابد.

بزرگترین آزمون گیرنده، خداست و کوچکترین آزمون دهنده، بندهی خدا.

هرگز در میان موجودات، مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده، کرکس نمی شود. این ویژگی در میان هیچیک از مخلوقات نیست جز آدمیان.

خدا پایان شکوه جهان آفرینش است، عشق، پایان شکوه آدمی.

خلاصه [=کوتاه] کردن جهان آفرینش در یک نفر و بزرگ کردن یک نفر تا مقام خدایی، عشق یعنی این.

باید به طبقهی پست جامعه کمک کرد، از خُرد کردن و بیزاری از آنها دست شست و به ویژه باید در آموزش و پرورش این گروه کوشید.

خدا فقط آب را آفرید، انسان شراب را.

یک پرنده ی کوچک که زیر برگها آواز می خواند برای اثبات خدا کافی است.

مردم، توان و نیرو دارند؛ اراده ندارند.

همیشه مردم بدکار، خودشان سبب وجود بدبختی میشوند.

چشم و هم چشمی درست، سبب درست کردن افراد و در نتیجه، سامان یافتن جامعه است.

در نوشتن از آنچه دیگران نوشتهاند، نباید یاری خواست، بلکه از جان و دل خویشتن است که باید یاری جست.

کسی که مورد توجه مردم قرار گیرد، ممکن نیست سبب برانگیختن خشم و کینه ی دشمنان نشود.

بدیهای اجتماع به دست ما ساخته شده است و به جای ناله بهتر است درصدد رفع آن برآییم.

آدم ها تهی از توانایی نیستند، تهی از اراده اند.

یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروایی کند.

هر زن پاکدامنی، زیبا و دلپسند است.

من مردی اندیشندهام که درد را میشناسد.

لطف زن مانند ماسه خطرناک است.

لبخند زن در دو جا آسمانی و فرشته مانند است: یکی، هنگامی که برای اولین بار با لبخند به معشوق خود می گوید دوستت دارم و دیگر، هنگامی که برای اولین بار به روی نوزادش لبخند می زند.

فقر و مسکنت، مردها را به جنایت و زنها را به فحشا سوق می دهد.

شما یک ستاره را به دو دلیل مینگرید: برای آنکه درخشان است و برای آنکه نفوذناپذیر است. نزدیک به خود درخشندگیای دلنوازتر و رازی بزرتر دارید و آن، زن است.

زندگی بدون زن در نظر من گلستانی بدون گل و عطری بدون بو و خواب آسودهای بدون رویای خوش، بیش نیست.

ازدواج چیز شگفت آوری است، گاه شیران را روباه و گاه روبهان را شیر میکند.

در هر ملت چراغی هست که به همه ی افراد نور می دهد و آن، آموزگار است.

بدبختی، مربی استعداد است.

شاید بتوان از هجوم سیل آسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم اندیشه ها و باورها نمی توان جلوگیری نمود.

به باور من، هر چکامه سرای راستین باید با دیدگاههایی که از حقایق ابدی در او به وجود میآید، بر همهی اندیشههای زمان خود، چیره و توانا باشد.

ایمان داشته باش که کوچکترین محبت ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمی شوند.

اختیار آیندهی آدمی هنوز بسی بیشتر بهدست دلهاست تا به دست جانها. دوست داشتن، یگانه چیزی است که میتواند ابدیت را فراگیرد و سرشار سازد.

همه جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده اند.

عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.

درد و رنج، کوتاه است و زودگذر؛ برای فراموشی، اینها لازمهی زندگیاند و گرانترین گورها جز حفرهای تاریک نیست.

دانشمند کسی است که بکوشد تا از درد و رنج خود بکاهد.

جان آدمی چه اندوهگین است، هنگامی که اندوهاش از عشق است.

اگر انسان بتواند رنج را نیز بهمانند شهری ترک گوید، میتواند خوشبختی را از سر گیرد.

فلسفه، میکروسکوپ اندیشه ها است.

فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.

تلاش و کوشش دو گونه است: تلاش درونی، که همانا اندیشیدن است و تلاش بیرونی، که همانا کردار است. این دو چیز همراه با یکدیگر، انسان را به نتیجه ی دلخواه می رساند.

انسان اندیشمند، بیشتر، انسانی بردبار است.

اندیشه ها باید همیشه به سوی آینده پیش رود. اگر خدا میخواست که انسان به گذشته بازگردد، یک چشم، پشت سر او می گذاشت.

اندیشه به سقوط [ریزش]، اندیشیدنی، غمگینتر از این نیست.

الماس را جز در ژرفای زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق اندیشه نمی توان کشف کرد.

هر قدر روح آدمی لطیف تر و منش او عالی تر باشد، میزان یاری بیشتر خواهد بود.

کسی که در زندگی، هدف والا و ارجمند دارد، هرگز به دامن تسلیم و ناپاکی نخواهد غلتید.

شعر، ارکستر پرهیجانی است که آواز طبیعت و بشر و حوادث را به هم آمیخته است.

سراسر وجود انسان طرحی از خداست که در زمین گام برمیدارد.

در میان جانداران، هیچ حیوانی که برای کبوتر شدن به دنیا آمده، کرکس نخواهد شد؛ مگر انسان که کبوتر زاده می شود و ممکن است کرکس شود.

در تاریخی که خوبی، مروارید کمیابی است، کسی که خوب بوده است از کسی که بزرگ بوده است، کمابیش، پیش میافتد.

در بینوایی همچنان که در سرما نیز دیده می شود، افراد به یکدیگر فشرده می گردند.

خوشبخت کسی است که خداوند دلی پر احساس به او ارزانی کرده باشد.

خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب و یا دوستانی که اهل کتاب باشند.

خنده، خورشیدی است که زمستان را از نژاد انسانی دور میکند.

خدمت به وطن نیمی از وظیفه است و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.

به کسی عشق بورز که لایق عشق تو باشد نه تشنه عشق... چون تشنه عشق روزی سیراب می شود...

برخی از افراد، هر چیز پاک و ناب و شادیآفرین را به پستی میکشانند.

برای کسی که در تصور زندگی میکند، راستی، بدبو است. آن که تشنهی چاپلوسی است، حیرت میآشامد و راستی، قی می کند [برمی گرداند].

باید درهای دانش به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا بشر هست، آنجا کتاب هم باید باشد.

ای انسان، آیا میخواهی راستی را بیابی؟ راستی را جست و جو کن.

انسان، نیازمند عشق است.

انسان راستگو، خوش سیماتر است، سرنوشت، او را چنین نقش کرده و خورشید شامگاهی تا حد خداوندی، سزاوار ستایش.

زندگی شما از زمانی آغاز میشود که افسار سرنوشت خویش را در دست گیرید.

ناسازگاریهای برآمده از دشمنی و خیرهسری که به نادرست "دست تقدیر" و "مشیت الهی" نامیده میشود بسیار پیش میآید.

همیشه با زیر دستان خود با مهربانی و دوستی رفتار کنید، زیرا قلب بخشنده و مهربان، بزرگترین سرمایه است.

هر آموزشگاهی را که باز کنید، در زندانی را بسته اید.

آینده ی کودکان بسته به تربیت پدر و مادر است.

صالح ترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.

به مرگ راضی شدن، به پیروزی دست یافتن است.

تاریخ میآید و میرود، ولی هنر باقی میماند.

شکست، دایهی غرور است.

خشک سالی و بیماری در مقام مقایسه با جنگ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز ناشی از پیامدهای دشوار و ناهنجار جنگ هستند.

زندگی، بدبختی، گوشه نشینی، سرگردانی و تهیدستی، میادین کارزاریاند که قهرمانان آن، قهرمانان نادیدنی آن، گاه به مراتب نیرومندتر از قهرمانان نامی هستند.

عشق پاک، می تواند نیکبختترین و دلانگیزترین زندگی را به وجود آورد.

برای کسی که در تصور زندگی میکند، راستی، بدبو است. آن که تشنهی چاپلوسی است، حیرت میآشامد و راستی، قی می کند [=برمی گرداند].

رشک بردن را نادیده بگیرید و به کلی آن را فراموش کنید؛ زیرا این حس، همیشه شما را شکنجه خواهد داد.

هیچ چیز به اندازه رویا در ساختن آینده موثر نیست، مدینه های فاضله ی امروز، واقعیت های فردا هستند.

هیچ عاملی همچون رؤیا آینده ساز نیست؛ آرزوهای امروز حقایق فردایند.

گسیختن رشته ی علایق فرزندی، غریزه ی برخی از خانواده های بینوا است.

گل شادیبخش زندگی، تنها با تبسم ملکوتی [=آسمانی] کودک شکفته میشود.

نمیدانید تا چه اندازه، خودباوری سبب باور به هر چیز دیگر میشود.

چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند.

دانشمندان، علماء و بزرگان، هر یک نردبانی برای پیشرفت دارند، اما شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان می پیمایند.

زیبایی که با دانش همراه نباشد، به گلی بیعطر و بو میماند.

علت اینکه ما از موسیقی خوشمان می آید این است که در دنیای رؤیاهای خود فرو می رویم. سرشت های عالی، موسیقی را دوست می دارند، اما بهتر می دانند که از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به رؤیاهای خویش استفاده کنند.

من اشخاص زنده را کسانی می دانم که مبارزه می کنند؛ بدون مبارزه، زندگی، مرگ است.

از لابهلای شدیدترین تاریکی ها، نور راستی برافروخته می شود.

اگر نمیخواهی تو را بیازمایند، کار خود را درست انجام بده.

بدون دادگری، هیچ گونه پیشداوری درست نیست.

سرمشق [=نمونهی] چکامه سرا یکی است، طبیعت و رهبر او یکی است، راستی.

عشق راستین هرگز فرو نمینشیند. روی هیزم سوخته را خاکستر میگیرد، ولی ستارگان، تابناکی خود را از دست نمیدهند.

دلیری، به کارگیری مثبت زور است و ستم، به کار بردن منفی آن.

بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.

جسد دشمنی را که تشییع می کنی سنگین نیست.

دوستان از ستایش بسیار زود خسته میشوند، ولی دشمنان از دشنام دادن هرگز خسته نمیشوند. دشنام زیانی نمیرساند و دشمنان از این بیخبرند. آنها نمیتوانند از ناسزاگویی خودداری کنند و این، زیبایی کار است.

کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی توانند دوست بدارند.

ما فرزندان خود را بسیار بیش از آنکه آنها ما را دوست میدارند، دوست داریم.

ادبیات، راز پنهانی تمدن و شعر، راز پوشیده ی آرزوها است.

اگر چشم و هم چشمی در زندگی بشر نبود، نه نوآوریای میشد و نه کشفی.

امید در زندگانی بشر به همان میزان اهمیت دارد که بال برای پرندگان.

انسان در جهان همچون شبح سرگردانی است که در عبور از این راه حیاتی، سایه ای از خود به یادگار نمی گذارد.

روزی جهانیان، همه، دست برادری به یکدیگر خواهند داد و آن، روزی است که بدبختی و تیره روزی در گسترهی جهان یافت نخواهد شد.

زندگانی، گل است و عشق، عسل آن.

زندگی بر این پایه است: "نگاه مستقیم به پیش."

زندگی، گلی است که عشق، شهد آن است.

کتاب، جام جهان نما است.

مردن، ناگوار نیست، بلکه راه زندگی را ندانستن ناگوارتر از مرگ است.

مسافرت به منزله ی هر لحظه مردن و زنده شدن است.

هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبایی.

بدون زشتی، زیبایی معنایی [=چمی] ندارد.

عشق، زشت و زیبا نمیشناسد.

معادل ابجد

رمان هوگو بتایر

941

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری